خاطرات یک نویسنده سرگردان

خاطرات یک نویسنده سرگردان

۲۷ فوریه

MOON MOON MOON · 1403/08/29 23:33 ·

ساعت ۰۰:۰۱ 
ربه کای عزیز
همه چیز حتی مرگ و زندگی در یک لحظه فقط یک لحظه اتفاق می افتد این یک لحظه میتواند یک چشم به هم زدن باشد یا یک ثانیه تیک تاک ساعت فرقی ندارد فقط یک لحظه است مگر نه؟!

ربکا عزیز

MOON MOON MOON · 1403/08/29 23:24 ·

ربه کا عزیز 
حالت چطور؟
این اولین نامه است که برای تو مینویسم نامه ای که هیچگاه به دست تو نخواهد رسید، نامه ای که تنها در شب های بعد از ساعت ۰۰:۰۰ برایت ارسال می‌شود. 
خوشبختی، ربه کای عزیز، پیش و پیش از هرچیزی یعنی حس شادی و آرامش و بی‌گناهی.
ربه کا عزیز در تمام زندگی کوتاهم چیز های زیادی رو یاد گرفتم زندگی انسان بسیار طولانی است انقدر طولانی که گاهی انسان دلایل زنده بودن و زندگی کردن خود را گم می‌کند شاید برایت عجیب باشد اگر بدانی که انسان ها همه حداقل یک بار به مرگ و پایان این بازی فکر می‌کنند.
زندگی یک بازی با گرافیک بالاست که اگر لحظه ای درنگ کنی و مراقب نباشی خواهی باخت، و بعضی جاها انقدر طولانی می‌شود که دیگر خسته می‌شوی اما برای پایان خوب این بازی ادامه می‌دهی.
زندگی مانند یک کتاب اول فراز و فرود های زیاری دارد آرام شروع می‌شود اما آرام ادامه پیدا نمی‌کند گاهی سخت و پیچیده است گاهی آسان و راحت ولی همیشه پایان میابد.
برای هر کسی زندگی مانند چیزی است که گاهی دوستش دارد گاهی متنفر است، اما از نظر من زندگی یعنی با کوچکترین دلایلی شاد بودن.
ربه ‌کا عزیز باعث تأسف است که بگویم من بار ها از این بازی خسته شدم و خواستم پایانش دهم مانند انبوهی از افراد که به بازی گران بهایشان پایان می‌دهند. تا به حال به جهان پس از مرگ فکر کردی؟اوهوم اگر فکر نکردی زندگی زیبایی داری ربه کای عزیزم، چون کسانی که به مرگ و پس از آن فکر می‌کنند قطعا دیگر زندگی برایشان معنی واقعی اش را ندارد و دنبال زندگی جدیدی هستند.

۲۳:۰۷

MOON MOON MOON · 1403/08/29 23:07 ·

میدونی چیه...

صحبت با Z خیلی خوبه مخالف ظاهرش آدم رو آروم میکنه 

دقیقا برعکس تو که هر وقت باهات حرف زدم به دعوا کشیده شد

دیگه همه مدرسه ميدونند ما دعوا کردیم رفتار بچه ها غم انگیزه اینکه همه وسط و بین ما راه میرن یا نمیگذارن یک جا باشیم که دعوا نشه...

وقتی اون روز بهت گفتم من دوستتم نه هر کسی و جواب دادی دوست ویروس تو لپتاپ دوستش نمی‌نمیریزه نابود شدم...تو خودت میدونی منی که همه اش سرکلاس بلند شدم و درحال نصب برنامه برای بچه های دیگه نتونستم فلشم رو چک کنم و تو فلش نیستم بدونم توش ویروسه یا نه که اونجوری چهار زنگ دعوا داشتیم...

Z لعنتی راست میگه...این دوستی هر روز سمی تر از قبل میشه و باید جدا بشیم...ولی متاسفانه جدایی هم بد میشه چون سه ساللل تو یک کلاس مدرسه ایم و جدایمون قرار اینه دق حداقل من یکی بشه

گاهی فکر میکنم بهم حسودیت میشه...هرجور حساب کردم هم نمراتم ازت بهتره هم دبیر ها رفتارشون بهتره باهام و هم بقیه بچه ها صمیمی تر هستن باهام...شایدم چرت و پرت های خودمه...

راستی امروز باید ۱۰ میرفتیم مدرسه اما من خبر نداشتم و ۷ رفتم و خیلی خوشحال شدم...بدون تو که گند بزنی تو حالم مدرسه خیلی خوش میگذره بهم...سرکلاس Z رفتم و بقیه دوستام هم همون کلاس هستن و خیلی حال دادم...دبیر که خب دبیر درس هاب تخصصی خودمون هم هستش مطمئنم دید سرکلاسشم هیچی نگفت بعد یکی از بچه ها گفت که من اینجا چیکار میکنم و گفت به استاد اونم گفت بهم یک کاغذ در بیار شکل ها رو بکش...خیلی خوب طرفی که مثلا پاچ... کرده بود ضایع شد حال کردم...امروز کلی نق زدم سر استاد :)))))

دلم واسه پارسال و صمیمیت زیادمون تنگ شده...

D.M.Z.H

اکیپ مدرسه...

دلم واسه مدیر پارسال خیلیییی تنگ شده حتما یک روز با بقیه هماهنگ میکنم میرم مدرسه...البته...دیگه...بهت...نمیگم...

خداوند

MOON MOON MOON · 1403/08/20 16:15 ·

هر چیزی را نمیتوان با قلب گفت
پس خداوند اشک،خواب طولانی،لبخند سرد،چشمانی غمگین و دستانی لرزان آفرید...

23:20

MOON MOON MOON · 1403/08/20 15:56 ·

من تو یک خانواده خیلییییییییی گرم و صمیمی بزرگ شدم
نمیتونی تصور کنی
همه فکر ذکر کللللللل خانواده ام شاد بودن ،بود
ولی الان...اون عشقی که خانواده ام رو پایدار کرده بود نابود شده
وقتی عشق از میون این خانواده رفت همه جدا شدن
دنیا برام بدون عشق و دوست داشتن شده...
دیگه هیچ عشقی به چشمم نمیاد...جز خاطراتم

۲۳:۱۶

MOON MOON MOON · 1403/08/15 19:47 ·

صبح ساعت ۳ بیدار شدم...درس هام مونده بودم خیلی هم رو مخ بود درس تخصصی امتحان داشتم.

زنگ های اول و دوم خیلی وحشتناک گذشت اما زنگ های بعدی عالی بود...

با دبیر تخصصیم شرط بستیم که شنبه باهامون شطرنج بازی کنه و اگه باخت معدل کل تیم شطرنج رو کامل بده*کل تیم شطرنج ۵ نفر هستیم*

تایم آخر هم آزمون تخصصی دوباره داشتیم و یکم طولانی بود اما آسون...من و تو مثل همیشه آخر از همه و با هم دادیم...

اون جایی که رفتیم بعد از زنگ خروج پیش دبیر که برداشتم گفتم نمیشه نمره ما دوتا رو یکم با دست و دل بازی بدین خیلی سخت بود و....میخواستم بهت اشاره کنم ببینی کیف دستش مثل یکی تو هستش که توش لپتاپت رو می‌گذاری...

روز مزخرفی بود...

حوصله درس رو امروز نداشته ام و الکی وقت تلف کردم خدا به دادم برسه فردا آزمون دارم.*صبح دوباره زودتر پامیشم میخونم*

۲۰:۰۷

MOON MOON MOON · 1403/08/14 16:40 ·

تنهاترین افراد ،مهربان ترین اند.
افسرده ترین افراد ،درخشان ترین لبخندها رو دارن.
آسیب دیده ترین افراد ،خردمندترین آدم ها هستن.
همه اینا بخاطر اینه که نمیخوان بقیه مثل خودشون رنج ببین.

☆ماه من